x
 26 Esfand 1387
Nazi
26 Esfand 1387
Avizhe
جمعه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۸

کجای سرپایینی رسیدیم ؟
اصلا این سرپایینیه؟
پس چرا دارم اینطوری نفس نفس می زنم؟
پس چرا اونجوری داشتی از خوشحالی فریاد می زدی؟
آهان یادم اومد... اون روزی که با هم مسابقه گذاشتیم تو راه سرپایینی کنار درختمون ، هم داشتیم از خوشحالی فریاد می زدیم هم بعدش به نفس نفس افتادیم :) اینم مثل اون روز ...
درخت امسال جاش کجاست ؟ ...
.
گفتم می خوام بخوابم ولی با اینکه از خستگی رو پا بند نیستم ، نمی تونم .. و تو خوب می دونی چرا .....
خب چه جوری بگم وقتی که صداتو نشنوم اون خواب دیگه خواب نیست ؟ ....
ای دلتنگی ....

پ.ن: بیست دقیقه نگذشته بود که باز مثل همیشه توی مهربونی صدای جذابت غوطه ور شدم ...

نوشته شده توسط نازی ساعت ۱۱:۵۷ بعدازظهر

 




من نیازم تو رو هر روز دیدنه...