x
 26 Esfand 1387
Nazi
26 Esfand 1387
Avizhe
شنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۷
رو شعاع هستی برا خودم می گشتم ...

.

سه هفته وقت دارم واسه امتحان بعدیم. خواستم از همین امروز که اولین امتحانمو دادم شروع کنم . در به در دنبال کتابش. نبود که نبود. گفتم لابد یه جا گذاشتمش که به نظر خودم هم دم دست نباشه، هم جلوی چشم باشه و باز یادم رفته ! گشتن ها ادامه داشت تا طبقه ی بالای کمد. چشمم افتاد به پلاستیکی که قاب عکس اون شقایقه رو گذاشته بودم توش، زیر یه عالم ملافه ! درش آوردم و …..

رفتم………

رفتم به اون دنیایی که چند وقته به کل ازش بی خبرم . کجا بود ؟ اسمش چی بود ؟

لای اون نامه ها و کارت تبریک های عید و تولد و عکس های دوره ی دبستان و راهنمایی دنبال نشونیش می گشتم ...

حسرت خوردم که چرا اون موقع نمی فهمیدم که این روزها می گذرن زودتر از اونی که فکرشو کنم . حسرت خوردم که چه جوری از هراس کم شدن نمره انضباظ آروم شدیم و بی سر و صدا ... حسرت کتاب هایی که اینجا نیستن . حسرت دوستایی که دیگه به کل نیستن ...

حسرت اون باغچه ها که فقط چند تا گلبرگ خشک شده ازشون برام یادگار مونده ...

من نمی بخشم اگه جای پات بی جای پام روی جایی حک بشه ....

.

حتی اگه می فهمیدم که اون روزها سریع می گذرن و می خواستم که قدرشونو بدونم ، بازم بیشتر از همین یادگاری ها نصیبم نمی شد برای یادآوری خاطراتش ...

خوشحالم که هستن :)

.

شقایق خشک شده روی قاب ، مال روزای آخر دبیرستان بود ....
" دشت شقایق ها" با صدف و محسن ...

لای کتاب فروغِ محسن رفت پیشش و بعد ماه ها شد کادوی تولدم توی اون قاب . برگشت پیش خودم تا دوباره خاطرات رو برام تازه کنه ...

.

اون پاکت نامه هم پیش خودمه :) همون که قرار بود لای وسایلت دنبالش بگردی و یادت رفت :*

گوشه ی پایین سمت چپ از من رفته به تو . پایین ترش با یه فلش برعکس از تو برگشت به من :) Fetch !

تمام نامه های تروتمیز تو ، کنار نامه های رنگ و وارنگ و جینگول من ... عکس ها ، شعر ها ، کلمه ها و حرف ها که همه پُرن از احساسات بی اسم ...


.

پ.ن. : کتاب اون بالا نبود . روی میزم ، زیر بقیه جزوه ها پیدا شد!

یه کلمه ی باحال : awkwardly

تو نگاه اول به نظر میاد روسی باشه . البته اگه اون ly رو در نظر نگیریم !






نوشته شده توسط نازی ساعت ۳:۲۵ بعدازظهر

 




من نیازم تو رو هر روز دیدنه...