x
 26 Esfand 1387
Nazi
26 Esfand 1387
Avizhe
پنجشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۷
اردیبهشت عشق ...

دوست دارم صداش کنم
می ترسم
می ترسم از بی حوصلگی حتی به صدام هم گوش نده
وقتی یه احساس بد صدای یار رو هم ازمون دریغ می کنه ...
قرارمون این بود که به هر سنگی خوردیم یاد بگیریم که چی جوری با یه سنگ دیگه خُردش کنیم
عشق من از بین اون همه بی رنگی یه لحظه به حرفام گوش کن
اگه قرار بود مثل بقیه باشیم که الان این همه نبودیم
می خوایم اعتراض کنیم؟
باشه حرفی نیست ولی نه الان
الان می خوایم سنگ ها رو از بین ببریم
نباید جلوشون بیاستیم و بگیم که نمی تونیم ، نمی شکنه ، خسته ایم ...
تو هر حالتی باشی
هرچی بگی من اونجام
در نزدیک ترین حالت ممکن دستتو گرفتم
من اون گرما رو حس می کنم عشق من
تو همیشه منو از این حس نجات دادی . تو همیشه مثل یه سم این حس رو از بدنم بیرون کشیدی . منم همین کار رو می کنم ...
.
.
.
گفتی دل را از آواز عشق سر ریز کن تا ببینی که ..
گفتم که همه ی دنیا کف دستی بیش نیست
گفتی و انسان همیشه رفیق اندوه نیست
روز های قشنگ هم هست
گفتم به جان تو که از همین عصر های قشنگ تابستانی تنها دلی عاشق به عشق تو مانده است و بس..
گفتی پس از لبخند و مهر، از عشق و مهربانی بگو
گفتم اگر از عمرم دمی مانده باشد و آنی
آن ..
آن هم از آنِ تو...
.
.
.
تو تموم این مدت من کم گذاشتم...
تو تموم این مدت سختی کشیدی...
تو تموم این مدت اذیتت کردم...
بیا این چند تا سنگ باقی مونده رو بشکنیم اون وقت یه نگاه بهم بنداز . من تموم این مدت کنارت بودم و همیشه ی همیشه تو پیشم بودی ...
خواهش می کنم ...
.
.
.
بدون که هنوز ایمان داریم به دشت سبز
اگه قرار به تحمل کردنه،باشه
حرفی نداریم...
تحمل می کنیم
ایمان داریم به دشت سبزمون...
تحمل می کنیم
.
.
.
پ ن : می دونی که کجا بودم . دایی ... تو کجا بودی این همه سال ... چی جوری شناختمش ...
همیشه دوست داشتم باهم بریم دنبالش
پس امروز تو با من بودی
پس تو امروز مثل همیشه کنارم بودی
پس منم کنارت بودم نازنین
بودم
هستم
خواهم بود ...

برچسب‌ها:


نوشته شده توسط rambod ساعت ۸:۵۴ بعدازظهر

 




من نیازم تو رو هر روز دیدنه...