x
 26 Esfand 1387
Nazi
26 Esfand 1387
Avizhe
پنجشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۷
همسن شدیم!

.

خیلی خوب شروع شد.به خوبی همون کلمات نرم و آرومی که رو زبون می لغزیدن که انتقال احساس کنن.گفتی یاد گرفتیم چه جوری با این دوری و دلتنگی کنار بیایم.گفتی قلقش اومده دستمون.ولی هنوز هم برای من خیلی سخته...

هنوز هم می ترسم از اینکه بخوام یه لحظه به فکرم اجازه بدم بره به سمتی از ذهنم که داره نبودتو فریاد می زنه...چند وقتی می شه که برای خوب پیش رفتن کار ها جلوی اون قسمت بزرگ ذهنم که پر از حضور تو بوده و الان خالیه یه پرده آویزون کردم.برای اینکه چشمم به خالی اون نیفته...

حتی برای یه لحظه هم فکر کنم پشت اون پرده چی بوده که الان نیست تموم حضورم پر می شه از چیزی که اون موقع بوده و الان نیست...پر می شم از خالی شدن،گم می شه چیزی از تنم...

سال نو خیلی خوب شروع نشد.ولی دلیل نمی شه که همیشه خوبی به معنای شادی معنا بشه.همین که مثه همیشه نبود خوب بود.متفاوت بود، نه؟ تفاوت خودش خوبه.

می دونیم که در پس این دلتنگی ها و نگرانی ها و بهانه ها همه و همه دو تا دل بی قرارن که فریادشون به آسمون رفته.

وجودم داره فریادت می زنه عشق من...

خدایا این دوری رو به تو می سپاریم.کمِش کن...پروردگارا ما سعی خودمونو کردیم.تا الان هم خیلی جلو اومدیم.نمی گم به جایی نرسیدیم................

پروردگارا بی تابیمون رو بذار به حساب جوونیمون.

پروردگارا همه ش 20 سالمونه.نمی خوام به این فکر کنیم که چون جوونیم می تونیم زمان رو از دست بدیم.

خدایا...تلاش کم و خواسته های زیادمون رو با دل های بی قرارمون یه جا بذار.

خدایااااا...


برچسب‌ها:


نوشته شده توسط rambod ساعت ۲:۳۳ قبل‌ازظهر

 




من نیازم تو رو هر روز دیدنه...