x
 26 Esfand 1387
Nazi
26 Esfand 1387
Avizhe
جمعه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۶
انتخابات امروز بود یا فرداست ؟!

.

امروز همه انتخاب می کردن

ما هم از صبح توی صف بودیم

توی صف ما همه به جای شناسنامه فتوکپیش دستشون بود

اونقدر سیل طرفدارها زیاد بود که بعضی ها حتی از یه روز قبل اومده بودن و واسه تو صف رفتن جا گرفته بودن

تعداد کاندیدا ها زیاد نبود

فقط یه نفر

هر چند "یک" بیشترین عدده...

اسم اون کاندیدا "غربت " بود

سرد بود...

نشسته بودم تو ماشین یه بنده خدا مثل خودم.گرم می شدم با حرفات.جون می گرفتم...

انگار بهم می گفتی نخواب نخواب یخ می زنیـــــم.

هر چند دقیقه یه بار می پریدم تا از شیشه ی جلو ماشین نگاه کنم به صف ولی خبری نبود.

برای همه انتخابات مهمی بود

وقتی بعد از 18 ساعت کارا تموم شد ، خوشحال بودم.

چشمام باز نمی شد...از یه طرف گوشی به دست مدام می گشتم دنبالت.از یه طرف دنبال شونه هات که سر بذارم روشو و آروم بخوابم....


الان که اینجام عجیب خوشحالم

تلاش لذت بخشی بود...

انتخابات ما امروز نبود.فردا هم نیست.ما خیلی وقت پیش انتخابمونو کردیم.

دوست دارم عشق من.....

.

.

.

نمی دونم...هنوز نمی دونم که امشب می تونه شب یلدا باشه یا هنوز این شب های بلند ادامه داره...هنوز نمی دونم...

به قدری نگرانتم که گیج و متحیر نشستم و هیچ کار نمی کنم.

دیشب...

دیشب با کلی دعا و آروز خوابم برد.صبح می خواستم بیدارت کنم که زودتر بری توی صف.ولی sms م نرسید.از ساعت 4 به بعد بین خواب و بیداری به زور می خواستم sms رو به گوشیت برسونم.

گفتم خدایا سپردمش دست خودت.خودت نگه دارش باش...

4 ساعت بعد زنگ زدی.دیدم صدات شاده , آروم شدم...

بد جور نگرانم.قفل قفلم.هیچی نمی دونم.

الانم هنوز نمی دونم کجایی...

امروز جمعه است.انتخابات هم هست.خیابونا هم شلوغ تره...اینا حرفاییه که یکی از دوستا واسه دلداری دادنم داشت می گفت.

کاش اون موقع سر کلاس نبودم رامبد ...


***

من.......

صداتو که شنیدم ، با اون همه خستگی که توی صدات موج می زد......

همه چی از یادم رفت............


برچسب‌ها:


نوشته شده توسط rambod ساعت ۵:۲۹ بعدازظهر

 




من نیازم تو رو هر روز دیدنه...