.
امروز وقتی مثال اون زوج رو زدم ، گفتی که تازه درک کردی دلیل قاطی کردنای چند وقت یه بار منو...مثل بچه ها پا می کوبیدم رو زمین و گریه می کردم که چرا؟چرا؟چرا؟
رامبد یه لحظه نگاه کن.داشتیم مثل این طرفین روابط سطحی و چندش آور از هم می پرسیدیم که تو چرا اون دفعه اون کارو کردی و چرا اون حرفو زدی و چرا خودتو نذاشتی جای من...اینا بود که لحظه به لحظه بیشتر داغونم می کرد و هی به خودم می گفتم که آروم باش،آروم باش.
ایندفعه هم تونستیم به خوبی و خوشی قضیه رو حل کنیم ولی رامبد خیلی بیشتر باید حواسمون جمع باشه.قبلا ها اون (به قول تو ) کثافت (و به قول خودم پست فطرت) به شکل ناامیدی می اومد و خراب کاری می کرد؛ تازگی ها داره به شکل های عجیب تری میاد.به شکل درد از هم دور بودن و دسترسی نداشتن،در عین ارتباط 12 ساعته از 24 ساعت شبانه روز!
اثر سوء تفاهم هایی که پیش میاد دیگه از دل نمی ره رامبد.بحث کردن می شه یه چیز عادی.من از این متنفرم .می دونم که تو هم همینطوری.
رامبد من می خوام همیشه ی همیشه دلتنگت باشم.اینو دلم داره با بچه گونه ترین لحن ممکن می گه :(
نمی خوام دلتنگی هام زمانی که تو خوابی به اوج برسن.دلم می خواد باز هم وقتی داریم با هم حرف می زنیم،دلم از غم دوری و دلتنگی برات مچاله بشه و در کنارش از شادی شنیدن صدات غنج بره.
دلک لک زده واسه لحظه های ناب مستیمون........................
* امروز نامه ی پرنیان به دستم رسید...خاموش تر از همیشه ام.
.
.
تمام فعل هایی که بالا جمع صرف کردی مفرد بودن ...داشتی ، می پرسیدی ، کردی و ... می دونی که هیچ منظوری جز فهمیدن این حالتی که بعضی اوقات سراغت می آد نداشتم... منو ببخش ...
برچسبها: نازی و یه کوچولو من :)
[ Today Shoot ]
من نیازم تو رو هر روز دیدنه...