x
 26 Esfand 1387
Nazi
26 Esfand 1387
Avizhe
دوشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۶
تمام حقیقت آن بود
خلاصم کرد...
بهم فهموند چه جوری خلاص شم اما هنوز پاهام شُل بود . بهم گفت رامبد من اینجام نگران نباش.کنار توام ...
پاهام هنوز شُل بود
بهم گفت فاصلمون یه دریا که باشه دلامون جفت همن. داشت گوشام باز می شد ولی اون عوضی نمی ذاشت.
اونقدر منو ضعیف کرد که تا آماده بشه برای ...
شب شده بود و وقت حمله. بد موقعیتی رو هم پیدا کرده بود ... بدجوری حمله کرد.
رامبد داری دیوونم می کنی ...
آسمون رو سرم خراب شد
بهم گفت می دونی وقتی نگرانت می شم چیکار می کنم ؟ وای خدا چرا یادم رفته بود . یعنی اینقدر ضعیف شده بودم . تا صبح هر دو بیدار بودیم . سکانس های آخر " او یک فرشته بود " هنوز یادمه . آیه های قرآن و می خوند و اون تو آتش محو تر و محو تر می شد .
بیمار شده بودم و بالای سرم تا صبح بیدار نشسته بود و دستمال روی پیشونیم رو عوض می کرد . اونم خسته بود ...
همه ی حرف هاشو مرور کردم . خدای من اون داره کمکم می کنه . خدایا دور کن از من این عوضی رو . خدایا دست نازنینم و می گیرم و بلند می شم . خدایا کمکمون کن ...
.
.
.
انگار تو آتش محو تر و محو تر شد تا اینکه ناپدید شد .
سبک شده بودم . خدایا سبک شده بودم . خدایا شکرت ...
صبح از آرامش گفت . بیماری من خیلی خسته کرده بودش . در آغوش گرفتمش . گفتم ستاره ی دنباله دار من ، منو ببین . من اینجام ، ناپدیدش کردیم . وای نازنینم نمی دونی چقدر خوشحالم . نازنین من نگهبان این قلعه آرامشم . ببخش که به اون عوضی اینقدر اجازه ورود داده بودم . عشق من از خنده های خودم لذت می برم . نازنین ... اینو هم رد کردیم ... بده دستتو عشق من ... باید سریع پیش بریم
.
.
.


.
پ.ن :
Music Link :
http://rambodsharifi.persiangig.com/audio/naz.mp3

برچسب‌ها:


نوشته شده توسط rambod ساعت ۹:۰۶ بعدازظهر

 




من نیازم تو رو هر روز دیدنه...