x
 26 Esfand 1387
Nazi
26 Esfand 1387
Avizhe
یکشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۴
بوی عیدی بوی پول ...
باید از بهار گفتن تو خزون هرچی غربت باید از عید دلا گفت وقتی نیست هیشکی تو ظلمت غنچه روی شاخه ی عشق داره باز لونه می سازه برای سپیده ی صبح از گُلا عقب نمونه سفره ی هفت سین امسال مثل هر سال موندگاره برای مردم این شهر یاد هفت تا سینُ داره ... سین سرخی لبامون که همیشه موندنی نیست یه روزم باید قبول کرد زندگی همیشگی نیست سین سایه تو شب تاریک و سرمای زمستون که گذشت اما دوباره میشه مهمون شبامون سین سَر که عاشقانه واسه ما به روی دار رفت سری که اگر نمی بود حالا ما بودیم و این بخت سین ساعت که داره میگذره بی هدف تو قاب یک نگاه نگاه ساده ی آهو به هوای دیدن ماه سین سکوت که حرفشو همیشه فریاد می زنه به یاد روزگار تلخ همیشه تنها می مونه سین سوال که هیچ وقت جوابو پیدا نمی کرد تو جاده های خاطره سیاهی رو گم نمی کرد سین سلام که بی رمق از پشت کوه ها سر کشید تو اوج بیداری شب وداع رو گفت و پرکشید
............................
الان دارم از ملت تمنا می کنم یه چیزی بگن بنویسم ...
مهسا میگه:" بنویس رامبد خیلی مهسا رو دوست داره" !
آیدا میگه : " همتون سر کارید با رامبد جان "
احسان میگه : " بایرامیز مبارک اوسسون"
رضا میگه : " عید همگی مبارک "
تازه بعد از کلی فکر کردن میگه : " اگه دیدی زنبور نیشت زد ناراحت نشو چون فهمیده تو گلی . ایشالا زنبور همتونو نیش بزنه "
فربد میگه : " ته همه ی اینها یادتون نره . تو سفر . سر سفره ی هفت سین . موقع گرفتن عیدی . موقع رفتن سیزده به در . انرژی هسته ای حق مسلم ماست "
مسعود هم میگه : " سال جدید رو به همتون تبریک می گم . ایشالا سالی پر از عشق و صفا و حال و .... (سانسور ) در پیش داشته باشید "
خودم هم میگم : " بشینید تو عید این همه فیلم خوب ببینید . گور پدر هرچی مسافرت و دید و بازدید و .... "
عید همگی مبارک

نوشته شده توسط rambod ساعت ۱۰:۵۵ بعدازظهر

 




من نیازم تو رو هر روز دیدنه...