x
 26 Esfand 1387
Nazi
26 Esfand 1387
Avizhe
سه‌شنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۴
آويژه يه ساله شد...
پدر يعني سكوت و ناله و درد
پدر يعني نگين يك شب سرد
تمام عمر گشتن در سياهي
گريز از نا اميدي و تباهي
پدر يعني دويدن در دل مين
گذشت از جان و عشقش بر سر دين
هميشه در قفس با قفل و زنجير
نگاهش تا ابد پنهان و دلگير
پدر يعني سرودي جاودان تا لحظه ي مرگ
پدر يعني شهامت در نبرد مرگ بار عاشق و سنگ
( پروردين )
* شديدا سرگرم ساخت ملودي رو اين شعر هستم ولي يه حسي بهم ميگه بسپرش به عصار
............
يه سال گذشت . خيلي دير هم گذشت . صدامو مي شنوي ؟ صداي من مياد؟ بچه ها من ميكروفونم خرابه ! صدام مياد؟
صداي خش خش ميكروفون خيلي اذيتم مي كرد واسه همين مجبور شدم از چت روم بيام بيرون . به همين سادگي .
آره يكي از دلايلي كه خيلي دير به دير آپديت مي كردم واسه اين بود كه نه تو چت روم بودم و نه تو كنفرانس . الان سرم خلوت تر شده . حالا وقته اونه كه دوباره بيام تو روم !
............
از اين كه يه سال گذشت خيلي خوشحالم . دليلش رو نمي دونم . شايدم واسه اينه كه ديگه بي ارزشي ، واسه ي همه عروسك نمايشي !!!تو كه مي گذري ساده از اون همه عشق ، لياقت نداري ديگه با من باشي.....
ولي جدا از شوخي وقتي ديدم حدود 300 نفر آهنگمو دانلود كردن و اون همه آفلاين ها و در كنار همه ي اين ها ، كامنت هاي تك و توك به يه نتيجه رسيدم . كه هنوز تو دل خيلي ها هستم ولي اين بودن نياز به خيلي از فاكتور ها داره . بايد خوب بنويسي . خوب....
...........
هر كاري كردم كه تو رو گم كنم از خاطره هام
به در بسته خوردم و باز از تو گم شد لحظه هام
خاطره هاي بودنت چه جور فراموشش كنم
دلي كه تو آتيشش زدي چه جوري خاموشش كنم
جاي نگاتو پر نكرد هيچ كسي با هر چي كه بود
انگاري تو خون مني ، تو پوست و گوشت و تار و پود
دروغ نمي گم بعد تو خيلي ها رفتن ، اومدن
اما توي نگاه من هيچ كدومش تو نشدن

نوشته شده توسط rambod ساعت ۱۰:۳۷ قبل‌ازظهر

 




من نیازم تو رو هر روز دیدنه...