x
 26 Esfand 1387
Nazi
26 Esfand 1387
Avizhe
دوشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۴
براي مدتي نبودن...
يه مريض اورژانسي بود ! كه آقاي دكتر زحمت كشيدن ما رو رسوندن . آهان ... بچه ها هم همه سلام مي رسونن . ما ديگه داشتيم مي رفتيم سراغ سفره هفت سين خودمون . هفت سين ؟! سحابي ها . مي خوايم به سحابي جبار نگاه كنيم .مي گن اگه وقت سال تحويل به سحابي جبار نگاه كني و آرزو كني آرزوت برآورده ميشه.البته اينو دخترا ميگن ! حالا كجاست ؟ چي ؟! همين سحابي كه ميگين . آهان اگه به سمت غرب نگاه كنين . سه تا ستاره پر نور مي بينين كه تو يه خطن ، اون كمربند جباره . اگه بيشتر دقت كنين سه تا ستاره كم نور ديگه هم هستن كه پايين تر از اون هان.اون ستاره وسطيه خود سحابي جباره . پيداش كردين ؟ بله ! البته اين فقط صورت فلكيشه ها . بيشتر سحابي ها رو فقط با تلسكوپ ميشه ديد . جبار يه زايشگاه ولي سحابي اسكيمو هم خيلي ديدن داره . قشنگ ترين قبرستونيه كه تو عمرم ديدم . قبرستون ؟! آره . سحابي هم محل تولد و هم محل مرگ ستاره هاست . همشون بر مي گردن به همون جايي كه ازش متولد شدن . مو نمي دونستم كه ستاره ها هم ميميرن ! همشون مي ميرن . خيلي از ستاره هايي كه ما الان داريم مي بينيم شايد ميليون ها سال پيش مردن ولي ما به خاطر مسافتي كه باهاشون داريم هنوز داريم اون ها رو مي بينيم . يعني اينقدر دورن؟! خيلي دور ، خيلي نزديك ... وقتي با دنياي خودمون مقايسه كنيم خيلي دورن اما اگه با كهكشان هاي ديگه مقايسه كنيم تازه مي فهميم چقدر به ما نزديكن و ما خبر نداريم .......
يعني به اين زودي تموم شد ؟ حوصله دوباره ديدنشو ندارم !
..........
دلم لك زده واسه صداي آقا موشه تو شهر قصه . امشب مي خوام تا صبح خروس زري كاكل پري رو گوش كنم . اصلا بعدش هم نوبت شاهزاده كوچولوهه ! حيف كه الان ساعت از 9 گذشته وگرنه مي رفتم سراغ راديو ! لالالا لايي لالا لالايي ...
دلم برات تنگ شده جونم ...
..........
كي فردا صبح پايه است بريم كله پاچه ؟! ( اين جمله خيلي فني بودا! شما بايد با همين جمله به خيلي از ويژگي هاي من پي برده باشيد :)
.........
مرو اي دوست مرو اي دوست
مرو از دست من اي يار كه منم زنده به بوي تو
به گل روي تو
مرو اي دوست مرو اي دوست
بنشين با من و دل ، بنشين تا برسم مگر
به شب مي تو
( هركي اين آهنگ محمد اصفهاني رو نشنيده خيلي بي انصافه ! آلبوم بركت )
.........
يه چند تا شعر خوب دستم رسيده كه جون ميده واسه يه ملودي توپ ولي اصلا حسش نيست! يه چند تا فيلم نامه هم به دستم رسيد كه جون ميده واسه ساختن ولي من فقط يكي از اون ها رو انتخاب كردم و ساختم :) اسمشو هم گذاشتم " آخر بازي " ، البته با اجازه ي آقاي شاملو!. فعلا كه فرستادمش جشنواره زيتون سرخ و فيلم 100 تا ببينم چي ميشه ! اگه ديديد تا 3 ماه ديگه اين وبلاگ آپديت نشد بدونيند كه در زندان به سر مي برم :)
دلم برات تنگ شده جونم ...
.........
عكس هايي رو هم كه مي ذارم تو فوتوبلاگ دوست دارم . اگر هم موضوعي داره دوست دارم . اصلا دوست ندارم تو كارهاي هنري من كه همش تجربه است ، يعني اصلا كلا هنر از نگاه من يعني تجربه يه نفر بياد بپرسه كه هدفت از اين عكس چي بوده يا چرا يه خورده دوربينو نچرخوندي سمت چپ ! اگر هم كه 4 تا كلمه ياد گرفته باشه ميگه اين فوكوس با انتخاب كادر و لنزت جور در نمي آد . اصلا كي از تو نظر خواست ؟! ( اين جمله آخر رو فقط آرين مي فهمه :)

نوشته شده توسط rambod ساعت ۹:۴۱ بعدازظهر

 




من نیازم تو رو هر روز دیدنه...