x
 26 Esfand 1387
Nazi
26 Esfand 1387
Avizhe
پنجشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۴
یکی یکی خواهیم رفت ...
گنجشگک اشی مشی...دمت گرم که روی بوم من نشستی. می دونم الان داری با خودت میگی : ای بابا ، تو که به *** ات هم نیست که برف بیاد بارون بیاد ،خیس بشم گوله بشم...باور کن برام مهمه که خیس نشی گوله نشی ، فقط نمی خوام زیاده روی کنم،ببین ...اگه برف بیاد تو گوله بشی من دق می کنم ، اما تو خودت بگو...اگه من درو باز کنم تواز لب بوم بیایی رو کانتر آشپزخونه بشینی ،چی میشه؟مثلاُ میشینم با هم قرمه سبزی میخوریم با پیاز فراوون و هره وکره ، بعد دوتا چایی می ریزیم می ریم پای تلویزیون سیگار می کشیم تا خوابمون ببره...ببینم اشی مشی این واقعاُ اون چیزیه که تو میخوای؟ خودتم میگی نه... اشی مشی جان من وتوهر دو منتظر بهاریم....آره منتظریم تا بهار بیاد و من بیافتم تو حوض نقاشی و تو هم از فراز تیرهای تلگراف به جستجوی جفتت بری .آره...اینه که خوشم با اینکه لب بوم من نشسته ای اما درو باز نمی کنم که بیای تو....آخه اگه بیای تو می افتی تو حوض نقاشی خیس میشی گوله
میشی نصیب سفره حکیم میشی...اما اگه بری بر فراز تیرهای تلگراف...آخ اگه رفتی سلام منو به ابرهای پر بارون برسون...
............
این آخرین پست وبلاگ فربد مرشد بود . من که کلی با کارهاش حال کردم . امیدوارم آشناییم با این دوست جدید تا مدت ها پایدار بمونه.
(ممنون از پارس کافه ! )
...........
پ ن : چون در این مکان هیچ آی دی و ایمیلی از من به چشم نمی خورد . از مشترکین گرامی تقاضا می گردد با این آدرس با بنده حقیر در تماس باشند . بووووووق :)

نوشته شده توسط rambod ساعت ۵:۵۶ بعدازظهر

 




من نیازم تو رو هر روز دیدنه...