x
 26 Esfand 1387
Nazi
26 Esfand 1387
Avizhe
یکشنبه، اسفند ۳۰، ۱۳۸۳

باید از بهار گفتن تو خزون هرچی غربت
باید از عید دلا گفت وقتی نیست هیشکی تو ظلمت
غنچه روی شاخه ی عشق داره باز لونه می سازه
برای سپیده ی صبح از گُلا عقب نمونه
سفره ی هفت سین امسال مثل هر سال موندگاره
برای مردم این شهر یاد هفت تا سینُ داره
...
سین سرخی لبامون که همیشه موندنی نیست
یه روزم باید قبول کرد زندگی همیشگی نیست
سین سایه تو شب تاریک و سرمای زمستون
که گذشت اما دوباره میشه مهمون شبامون
سین سَر که عاشقانه واسه ما به روی دار رفت
سری که اگر نمی بود حالا ما بودیم و این بخت
سین ساعت که داره میگذره بی هدف تو قاب یک نگاه
نگاه ساده ی آهو به هوای دیدن ماه
سین سکوت که حرفشو همیشه فریاد می زنه
به یاد روزگار تلخ همیشه تنها می مونه
سین سوال که هیچ وقت جوابو پیدا نمی کرد
تو جاده های خاطره سیاهی رو گم نمی کرد
سین سلام که بی رمق از پشت کوه ها سر کشید
تو اوج بیداری شب وداع رو گفت و پرکشید
..........
امیدوارم که فهمیده باشید هفت سین دل من چه شکلیه !!!
میگن اگه زیاد یه موضوعی رو کش بدی بی مزه میشه ، پس فقط میگم ...
سال نو مبارک

نوشته شده توسط rambod ساعت ۸:۴۵ قبل‌ازظهر

 




من نیازم تو رو هر روز دیدنه...