x
 26 Esfand 1387
Nazi
26 Esfand 1387
Avizhe
یکشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۷
برويم اي يار، اي يگانه ي من
دست مرا بگير
سخن من نه از درد ايشان بود،
خود از دردي بود
که ايشان اند
اينان دردند و بود خود را
نيازمند جراحات به چرک اندرنشسته اند.
و چنين است...
که چون با زخم و فساد و سياهي به جنگ برخيزي
کمر به کين ات استوارتر مي بندند.
برويم اي يار، اي يگانه ي من
برويم و، دريغا! به هم پائي ي اين نوميدي خوف انگيز
به هم پائي ي اين يقين
که هر چه از ايشان دورتر مي شويم
حقيقت ايشان را آشکاره تر
در مي يابيم...
.
درست تو همین ثانیه ها بود که صداش کردم
گفت نوبت ما نیست
کار ما از این نوبت ها دیگه گذشته ...
محو چشم هایی شدم که باهام تا اون سر کوه ها میاد.بهش می گم می دونی ابرا دارن کجا می رن؟می گه می رن خونه ی فرشته ها . می گم اونجا می رن چیکار؟می گه می رن که برای فرشته ها بارون ببرن تا صورتشونو بشورن.
باد می زنه ...
می پیچه تو موهاش...
می گم همه ی این موها مال منه
می گه نه نصفش مال توئه
همین که تو باد می رقصن و دلمو می برن پیش خدای عشقمون کافیه ...
درست تو همین ثانیه ها دوره ی جدید زندگیمون شروع شد.دوره ای که بیشتر از همیشه به کنار هم بودن نیاز داریم.دوره ای که بیشتر از همیشه دلتنگ هم می شیم...
هرچی هست ما از پسش بر می آییم
هرچی هست بخشی از زندگی مشترکمونه...
هرچی هست مال عشقمونه...
می ریم جلو عشق من :)
دستتو محکم گرفتم ... بریم
.
پ ن : آهنگ و فوتوبلاگ و لینکدونی به روز شد !

نوشته شده توسط rambod ساعت ۸:۱۹ بعدازظهر

 




من نیازم تو رو هر روز دیدنه...