x
 26 Esfand 1387
Nazi
26 Esfand 1387
Avizhe
جمعه، تیر ۰۳، ۱۳۸۴
روزی در کنار بهشتی نشسته بودم . به او گفتم از این همه تهمت خسته نمی شوی ؟! گفت : این آسیاب به نوبت است ، نوبت تو نیز خواهد رسید ...
.........
هنوز که هنوزه تو کامنت های هر پستم یه نفر هست که بگه آقا چرا این عکس اومده رو نوشته ها ! و من هم هنوز که هنوزه باید برای تک تک توضیح بدم که این قالب برای اندازه صفحه نمایش 768*1024 طراحی شده و تو اون رزولاسیون هست که شما می تونید به خوبی بسیاری از وبلاگ ها رو ببینید . حال برای رفاه حال شما شهروندان عزیز آموزش درست دیدن وبلاگم رو شرح می دم . با امید به اینکه مقبول افتد !
1 - روی پست زمینه کامپیوترتون کلیک راست کنید .


2 - بعد هم که دیگه با توجه به این تصاویر تنها به درصد کمی از IQ نیاز هست و بس ...



نوشته شده توسط rambod ساعت ۱۲:۳۱ قبل‌ازظهر

یکشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۴
داستان زندگی خورشید را که می داند؟!

سیاره ای بود ساکت و سرد . خالی از هرگونه احساس و مدام در انتظار . در انتظار پایانی بس عجیب . آری این چنین بوده است برادران.
روزی از روزها خورشید در گوشه ای نشسته بود و بی حرکت به ستاره ای مونث که برایش ناز می کرد می نگریست . اما خورشید به هیچ ستاره ای پا نمی داد . (لازم به ذکر است که به تازگی دانشمندان آثاری در سیاره خورشید مبنی بر مذکر بودن جنس آن یافته اند !!! ) . تا آنکه در یک لحظه چشم خورشید به ماه و خواهرش که در حال گذر از آن کهکشان بودند ، افتاد . و خورشید یک دل نه صد دل عاشق خواهر ماه شد . این انتخاب خورشید چندان هم باعث تعجب ماه نشد زیرا شباهت های زیادی در بین آنها می دید . تنها تفاوت آنها این بود که خورشید بسیار ساکت و آرام بود ولی خواهر ماه پر جنب و جوش و شدیدا هم داغ بود !
و اینگونه شد که هورشید به عقد خورشید در آمد و زندگی مشترک آنها در کنار هم شروع شد .
باشد که تا سال های سال این پیوند پایدار بماند .
" به مناسبت n-1 امین سالگرد ازدواج این دو زوج خوش بخت "
............
خواهشا از پرداختن به سوتی های علمی در این متن ( اکیدا ) بپرهیزید!

نوشته شده توسط rambod ساعت ۹:۱۷ بعدازظهر

دوشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۴
کاش می شد...
که ز تاریکی شب ها گلی می چیدم...
و در آن شوق نگاه...
و تماشای صدای دل رود...
و به دنبال همه ترس گناهان خودم می گشتم ...
(پروردین)

نوشته شده توسط rambod ساعت ۷:۰۸ بعدازظهر

 




من نیازم تو رو هر روز دیدنه...